دختر
بچه سه ساله موبايل مامانش رو ورميداره ميره تو اينترنت آخرين ورژن بازي جنگي رو
دانلود ميكنه ميشينه تِپ تِپ بازي ميكنه، اونوقت ما تا پونزده سالگي كه هيچي، همين
الانشم ميريم حموم، سنگ پا رو ورميداريم نگه ميداريم زير دوش، اين تيكه هاي صابون
گير كرده توش رو نجات بديم، بپرن بالا شاد شيم، احساس سوپر مَني بهمون دست بده!
حدیثِ بی قراریِ حدیث
۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه
ريحان اسم بلند شدن موي كوتاه رو
گذاشته مرحله ي گذار، مرحله اي كه هيچ كاريش نميشه كرد باهاش جز مدارا. حالا به
نظر من، اين مرحله ي گذار موي كوتاه به بلند، از گذار سنت به مدرنيته هم پيچيده
تره، لامصب مقاومت در مقابل موي كوتاه از مقاومت در مقابل نفس اماره هم سخت تره،
واسه همين باز به اين نفس اماره م لبيك گفتم و كوتاه كرديم رفت آقا رفت.
ماشالا
خانواده همه راستگو، مادرم كه كافيه يه حرفي پشت سر يكي بزنه، تا خود طرف رو مي
بينه بهش ميگه آره پشت سرت گفتم بذا به خودت هم بگم، اينطوريه و اونطوري. يا مثلن
جلو خود طرف، يارو رو با خاك يكسان ميكنه بعد ميگه من رُكم با كسي تعارف ندارم كه.
حالا امروز به برادرم ميگم: حميد خيلي چاق شدم؟ ميگه آره، ميگم يعني بَده؟ ميگه آره،
هي منتظرم بگه حالا نه اونقدر، خيلي هم بد نيست و اين حرفا -چون خداييش فقط سه
كيلو اضافه شده- مي بينم هيچي نميگه، بعد بهش ميگم يعني زشته؟ ميگه آره.
اَه اَه ، انقده بدم مياد از اين آدماي راستگو
اَه اَه ، انقده بدم مياد از اين آدماي راستگو
۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبه
انگار
اومده باشي بنگاه مسكن، يارو نه عكس و اسم درست و حسابي از خودش گذاشته نه صفحه ش
معلومه چي به چيه، اونوقت يه كاره اومده مسيج ميده فِرت و فِرت مشخصات پرت مي كنه
از خودش:
"علیرضا
30 ساله
مهندس it
مجرد و تنها
.
جواب بدید درخواست ارسال میشه خدمدتون."
بعد كه جواب نميدي باز پيغام ميده:
"جوابتون منفیه؟"
نَ پَ ، همين الان با اجازه بزرگترا اَپلاي مي كنم واست!
"علیرضا
30 ساله
مهندس it
مجرد و تنها
.
جواب بدید درخواست ارسال میشه خدمدتون."
بعد كه جواب نميدي باز پيغام ميده:
"جوابتون منفیه؟"
نَ پَ ، همين الان با اجازه بزرگترا اَپلاي مي كنم واست!
يه
وقتايي ميشينم با خودم در مورد خودم يا در مورد يكي ديگه يا اصن در مورد يه موضوعي
بحث ميكنم، بعد ديالوگ طولانياي برقرار ميشه كه معمولاً هم آخرش به قاطي كردن و
دعوا و قهر ميرسه، تازه اگه تو خيالم با يكي ديگه بحث كنم، همون لحظه ازش كينه هم
به دل ميگيرم، بعد يهو به خودم ميام و هر چي ابر بالا سرم شكل گرفته رو با دستم
متفرق مي كنم.
ديگه همچين آدماي خوددرگيري هستيم ما
ديگه همچين آدماي خوددرگيري هستيم ما
۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه
قبلاً درمورد يكسري از مستي ها
گفته بودم كه نياز به هيچ الكي ندارند، يكسري كتاب ها، متن ها، شعرها، فيلم ها،
آهنگ ها، رقص ها و..
از بين يكسري كتاب هايي كه با هر بار خوندنش روحم تازه ميشه، كه هر وقت حالم خوش نيست يا هر وقت كه ميخوام از لحظه م لذت ببرم و نوشته اي رو با تمام وجود حس كنم، ميرم سراغشون، هر سه كتابِ داستان بيژن نجدي و شعرهاش هست. يوزپلنگاني كه با من دويده اند، داستان هاي ناتمام، دوباره از همان خيابان ها و خواهران اين تابستان.
امروز سالروز درگذشت بيژن نجدي ست، كسي كه نشون داد ادبيات به كميت نيست و البته همين ادبيات هم در مورد نجدي به همسرش - پروانه نجدي - براي گردآوري و چاپ آثارش بسيار مديون است.
از بين يكسري كتاب هايي كه با هر بار خوندنش روحم تازه ميشه، كه هر وقت حالم خوش نيست يا هر وقت كه ميخوام از لحظه م لذت ببرم و نوشته اي رو با تمام وجود حس كنم، ميرم سراغشون، هر سه كتابِ داستان بيژن نجدي و شعرهاش هست. يوزپلنگاني كه با من دويده اند، داستان هاي ناتمام، دوباره از همان خيابان ها و خواهران اين تابستان.
امروز سالروز درگذشت بيژن نجدي ست، كسي كه نشون داد ادبيات به كميت نيست و البته همين ادبيات هم در مورد نجدي به همسرش - پروانه نجدي - براي گردآوري و چاپ آثارش بسيار مديون است.
ايميل ياهوم باز نميشه، يعني يه سكانس
كوتاه مياد ولي زود ميره رو يه صفحهي ديگه كه ياهو طبق معمول داره به خاطر مشكلات
فني عذرخواهي ميكنه خاك بر سر. منم همين حالا ميخوام يه چيزي وردارم از ايميلم،
نشستم پاش هي ريفرش ميكنم، تا يه ذره صفحه باز ميشه شروع ميكنم به تشويق كردن:
آها، آفرين، آره، تو ميتوني، يِس، يِس، شِت!
دوباره از اول..
دوباره از اول..
۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه
آموزش مقدماتي فيس بوك - جلسه چهاردهم:
شِير، مشترك شدن، به اشتراك گذاشتن؛
مكالمه:
- نظرت در مورد دكمهي شِير چيه؟
- خيلي دكمهي بيخوديه، جلوي دست و پاي آدمو ميگيره
- پس اگه از چيزي خوشت بياد و دوست داشتي به اشتراك بذاري
چيكار ميكني؟
- واه، چه سوالا! كپي پِيست ميكنم ديگه!
- خب باز اين يه چيزي ولي حتمن وقتي كپي ميكني، براي
حفظ حقوق نويسنده و احترام به ايده و نوشتهش، اسم اون كسي كه ازش كپي كردي رو هم
مي نويسي ديگه؟
- اي بابا، گرفتي ما رو؟ براي چي بايد همچين كاري كنم؟ جا
ميگيره بيخودي
- آها، مچكرم، من ديگه حرفي ندارم
يه
بارم واسه امتحان رياضيِ ترم اول دانشگاه هيچي نخونده بودم. رفتم سر جلسه ديدم
استاده 10 تا سوال 2 نمرهاي داده. جواب يكي از سوالا رو كه بلد بودم نوشتم و برگهم
رو با افتخار تحويل دادم. قاعدتاً نمرهم 2 شد (حال ميكنين همون يه دونه رو هم
كاملاً درست نوشته بودم) بعد رفتم به استاده ميگم: استاد نميشه يه ارفاقي كنيد بهم
بديد 9.75 ؟ گفت حالا چرا 9.75 ؟ گفتم يعني واقعن روتون ميشه به خاطر 0.25 منو
بندازين؟ ديگه خنديدن استاد همانا وُ انگشت تو دماغ شدن ما با استاد همان وُ با
نمرهي 10 پاس شدن همان.
اشتراک در:
پستها (Atom)